شرمنده دکتر!!!!

ساخت وبلاگ
فکری شده و دچار تردید نمی دانم باید چکار کنم  برایش می نویسم فلان راهکار می تواند راهگشا باشد بعد سوالی را می پرسم که احتمال می دهم تاکنون نپرسیده ام.  برای کمک به خودم و خودش  می پرسم:وقتی چنین حالی داری دوست داری چکار کنم؟ چه انتظاری داری؟ _می گوید:" من انتظار دارم خودت باشی دست به خودت نزن همینجور که هستی تا همه چی واقعی و برآمده از دل باشه!" گاهی آن قدر مجبوری نقاب بزنی، نقش بازی کنی و به قول او از سر تکلیف کارهایی را برای دیگران انجام دهی که این می شود جزو لاینفک شخصیتت... و فکر می کنی خیلی دلسوز و فداکار و به فکر هستی! خیلی معرفت داری و... حالا اگر آن بقیه در چنین مواقعی مثل تو نباشند کلی دلت برای خودت و تنهاییت می سوزد و با خود فکر می کنی هیچ کس قدر محبت های من را نمی داند، هیچ کس وقتی که باید باشد نیس و... هر چند من احوالات او و بهبود حالش برای مهم بود و هست  هر چند از سر تکلف ننوشتم برایش اما تلنگر خوبی بود  و هرچندتر که بقیه مثل او پذیرای خودم نخواهند بود و لازم است گاهی از سرتکلف همدلی داشته باشم. تلنگری بود برای دقیق شدن روی مدل همدلی هایم و نیتی که از همدلی دارم. باشد که به قول او صادق باشم اول با خودم بعد با بقیه بعدا نوشت: دوستان صمیمی زهرا!  رفتارهایی که از نظرتان و برداشتتان متظاهرانه بوده و نه صادقانه، برای خوشحال کردنتان بوده، و نیتی دلی برای خوشحال کردن و عوض کردن حال شما اصلا زین پس اینا هم کنکله شرمنده دکتر!!!!...
ما را در سایت شرمنده دکتر!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mehrnevis0 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 13:08